پیامک
کلوپ اس.ام.اس بازان ایران
شنبه 29 فروردين 1394برچسب:, :: 18:57 :: نويسنده : من
چوب تنبیه خدا نامرئیست! نه کسی میفهمد، نه صدایی دارد ! یک شبی یک جایی... خاطرت می آید... وقتی از شدت بغض نفست میگیرد... خاطرت می آید... وقتی از استیصال همه امید دلت میمیرد... خاطرت می آید... که شبی یک جایی... باعث و بانی یک بغض شدی، و دلی سوزاندی... آن زمان فکر نمیکردی بغض، پاپی ات خواهد شد و شبی یک جایی... می نشیند سر راه نفست و تو هم بالاجبار! هر دقیقه صد بار... محض آزادی راه نفست بغض را میشکنی... آری این چوب خداست....
شنبه 29 فروردين 1394برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : من
گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد ، مـثل یـــــاد ،مـثل غــرور ، و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت ، مـثل خــاطره ،مـثل لبـخند ، رفـتنت ماندنــی مــی شود ، وقتــی کـه نبــاید بـروی !
شنبه 22 فروردين 1394برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : من

می شود در گوشه های ذكر خود

در میان شبنم سبز دعا

با خلوصت در قنوتت

در میان چشمه سبز وجود

بر دل دیوانه ام

بر در سلطان عشق

صاحب ابزار عشق

بی بدیل بی نیاز

ساقی افسانه ساز

مرا یاری كنی؟

دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : من

می دونستم وقتی بفهمی كه می دونم هنوزم اینجا

سر میزنی میری و دیگه...

یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, :: 22:59 :: نويسنده : من
توچشماتومیبندی که دست منوتودست یکی دیگه نبینی...اماوقتی دستت تودست یکی دیگه بودوازجلوی چشمام ردشدی من دیدم وخدامیدونه چی بهم گذشت.خاطراتت گوشه به گوشه ذهنم خونه کرده.(خانم حسینی همکلاسیتویادمه...زهره کماندو...ایوب چفتی...آقارمضانی...خاله شاه بگم...هروقت میخام بخودم بقبولونم که مجبورم فراموشت کنم تمام خاطراتت به ذهنم حجوم میارن...یااسمت به گوشم میخوره یاخوابتومیبینم...تاته دنیاهم باهات می موندم اما...شمانموندی واول شدی سهم یکی دیگه عمو...خوشبختی من آرزوته ولی من معنی خوشبختی روگم کردم.اگه جوابمو خوندی بهم بگو خوشبختی یعنی چی؟آخه وقتی رفتی خوشبختی منم باخودت بردی
یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, :: 22:44 :: نويسنده : من

اندكی صبر نما تو به خود اندیشی؟

من به دنیای رها راه شدم

بنشین

بنشین

سخنت باز بخوان

تو به خود می بالی! و من افسون شده ام

تو مرا سحر نمودی به جماد

سحری سبز پر از نور بهار

من از این سحر رها خواهم شد و تو را در پس یك پرده پر از شیدایی

بغل بوته نور

به صدایی به بلندای وجود

به زلالی دو رود ؛به تبسم؛به تعقل، به تمام خط پنهان وجود

فریاد كشان خواهم خواند، كه چنین شد كه مرا سحر شدی

و به افسون خواندی

من از این فاصله ها ؛در پس قافله ها، نگهت را خواندم

كه مرا باز بیازاری چند

و به بازی گیری

تو مرا خواهی خواند ،لیك می دانی تو؟

كه دگر نیست به سر شور جوانی و غرور

همه رفتند

همه رفتند به یك لحظه عبور

و تو پنهان شده ای پشت دریای غرور

دیگرت یاد نداری كه چه شب های دراز

در هیاهوی سكوت؛ در پس اشك و جنون، چه سخن ها كه نگفتی تو به من؟

چه قدم ها كه سپردی تو به من؟

رنگ رخساره فراموشت شد؟

لرزش دست و نگاهت گم شد؟

حسرتم از سخنانیست كه رنگش هم رفت

از همان لهجه ملموس كه دیگر ره بست

بنشین! تو به خود اندیشی؟

به علومت به جنونت به سراپای وجودت؟

بنشین!

تو به خود اندیشی؟

یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : من

خوش نباشد از تو شمشیر آختن

بلکه خوش بـاشد سپـر انداختن

مهـر پیش آور، رهـا کـن قـهـر را

طاقـت قــهــر تــو نـبــود دهـر را

بـر فـنـایش گـر بیـفشـاری قـدم

از وجـــودش انـدر آری در عـــدم

مـ‌ـژّه داری، احـتـیــاج تـیــر نـیست

پیش ابروی‌کجت،‌شمشیر چیست؟

گرچـه قصـد بستن جـزو و کلـت

تـار مـویی بس بـود زآن کـاکلت

ور سرِ صید سپید است و سیاه

آن تـو را کـافی بـه یک تیـر نـگـاه

تیـر مهـری بـر دل دشـمـن بـزن

تیـر قـهـری گـر بـود بـر من بـزن

از فـنـا مقصـود مـا عین بقاست

میل آن‌رخ‌سار و شوق‌آن‌لقاست

شوق‌این‌غم‌از پی‌آن‌شادی‌است

این خـرابی بهـر آن آبادی است

من درایـن پرّ و فساد ای با فلاح

آمـدسـتـم از پی خـیــر و صـلاح

ثابت اسـت اندر وجودم یک قدم

هـم‌چنین دیگـر قـدم انـدر عـدم

در شهودم‌دستی‌و دستی‌به‌غیب

در یقینم دستی و دستی به ریب

رویی اندر موت و رویی در حیات

رویی اندر ذات و رویی در صفات

یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, :: 21:40 :: نويسنده : من

تو پس پرده و ما خون جگر می ریزیم

وه كه گر پرده بر افتد كه چه شور انگیزیم

مردم از فتنه گریزند و ندانند كه ما

به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم

دل دیوانه سپر كرده و جان بر كف دست

ظاهر آن است كه از تیر بلا نگریزیم

شنبه 29 فروردين 1394برچسب:, :: 18:57 :: نويسنده : من
چوب تنبیه خدا نامرئیست! نه کسی میفهمد، نه صدایی دارد ! یک شبی یک جایی... خاطرت می آید... وقتی از شدت بغض نفست میگیرد... خاطرت می آید... وقتی از استیصال همه امید دلت میمیرد... خاطرت می آید... که شبی یک جایی... باعث و بانی یک بغض شدی، و دلی سوزاندی... آن زمان فکر نمیکردی بغض، پاپی ات خواهد شد و شبی یک جایی... می نشیند سر راه نفست و تو هم بالاجبار! هر دقیقه صد بار... محض آزادی راه نفست بغض را میشکنی... آری این چوب خداست....
شنبه 29 فروردين 1394برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : من
گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد ، مـثل یـــــاد ،مـثل غــرور ، و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت ، مـثل خــاطره ،مـثل لبـخند ، رفـتنت ماندنــی مــی شود ، وقتــی کـه نبــاید بـروی !
شنبه 22 فروردين 1394برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : من

می شود در گوشه های ذكر خود

در میان شبنم سبز دعا

با خلوصت در قنوتت

در میان چشمه سبز وجود

بر دل دیوانه ام

بر در سلطان عشق

صاحب ابزار عشق

بی بدیل بی نیاز

ساقی افسانه ساز

مرا یاری كنی؟

 

دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : من

می دونستم وقتی بفهمی كه می دونم هنوزم اینجا

سر میزنی میری و دیگه...

یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, :: 22:59 :: نويسنده : من
توچشماتومیبندی که دست منوتودست یکی دیگه نبینی...اماوقتی دستت تودست یکی دیگه بودوازجلوی چشمام ردشدی من دیدم وخدامیدونه چی بهم گذشت.خاطراتت گوشه به گوشه ذهنم خونه کرده.(خانم حسینی همکلاسیتویادمه...زهره کماندو...ایوب چفتی...آقارمضانی...خاله شاه بگم...هروقت میخام بخودم بقبولونم که مجبورم فراموشت کنم تمام خاطراتت به ذهنم حجوم میارن...یااسمت به گوشم میخوره یاخوابتومیبینم...تاته دنیاهم باهات می موندم اما...شمانموندی واول شدی سهم یکی دیگه عمو...خوشبختی من آرزوته ولی من معنی خوشبختی روگم کردم.اگه جوابمو خوندی بهم بگو خوشبختی یعنی چی؟آخه وقتی رفتی خوشبختی منم باخودت بردی
یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, :: 22:44 :: نويسنده : من

اندكی صبر نما تو به خود اندیشی؟

من به دنیای رها راه شدم

بنشین

بنشین

  سخنت باز بخوان

تو به خود می بالی! و من افسون شده ام

تو مرا سحر نمودی به جماد

سحری سبز پر از نور بهار

من از این سحر رها خواهم شد و تو را در پس یك پرده پر از شیدایی

بغل بوته نور

به صدایی به بلندای وجود

به زلالی دو رود ؛به تبسم؛به تعقل، به تمام خط پنهان وجود

فریاد كشان خواهم خواند، كه چنین شد كه مرا سحر شدی

و به افسون خواندی

من از این فاصله ها ؛در پس قافله ها، نگهت را خواندم

كه مرا باز بیازاری چند

و به بازی گیری

تو مرا خواهی خواند ،لیك می دانی تو؟

كه دگر نیست به سر شور جوانی و غرور

همه رفتند

همه رفتند به یك لحظه عبور

و تو پنهان شده ای پشت دریای غرور

دیگرت یاد نداری كه چه شب های دراز

در هیاهوی سكوت؛ در پس اشك و جنون، چه سخن ها كه نگفتی تو به من؟

چه قدم ها كه سپردی تو به من؟

رنگ رخساره فراموشت شد؟

لرزش دست و نگاهت گم شد؟

حسرتم از سخنانیست كه رنگش هم رفت

از همان لهجه ملموس كه دیگر ره بست

بنشین! تو به خود اندیشی؟

به علومت به جنونت به سراپای وجودت؟

بنشین!

تو به خود اندیشی؟

یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : من

خوش نباشد از تو شمشیر آختن

بلکه خوش بـاشد سپـر انداختن

مهـر پیش آور، رهـا کـن قـهـر را

طاقـت قــهــر تــو نـبــود دهـر را

بـر فـنـایش گـر بیـفشـاری قـدم

از وجـــودش انـدر آری در عـــدم

مـ‌ـژّه داری، احـتـیــاج تـیــر نـیست

پیش ابروی‌کجت،‌شمشیر چیست؟

گرچـه قصـد بستن جـزو و کلـت

تـار مـویی بس بـود زآن کـاکلت

ور سرِ صید سپید است و سیاه

آن تـو را کـافی بـه یک تیـر نـگـاه

تیـر مهـری بـر دل دشـمـن بـزن

تیـر قـهـری گـر بـود بـر من بـزن

از فـنـا مقصـود مـا عین بقاست

میل آن‌رخ‌سار و شوق‌آن‌لقاست

شوق‌این‌غم‌از پی‌آن‌شادی‌است

این خـرابی بهـر آن آبادی است

من درایـن پرّ و فساد ای با فلاح

آمـدسـتـم از پی خـیــر و صـلاح

ثابت اسـت اندر وجودم یک قدم

هـم‌چنین دیگـر قـدم انـدر عـدم

در شهودم‌دستی‌و دستی‌به‌غیب

در یقینم دستی و دستی به ریب

رویی اندر موت و رویی در حیات

رویی اندر ذات و رویی در صفات

یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, :: 21:40 :: نويسنده : من

تو پس پرده و ما خون جگر می ریزیم

                                      وه كه گر پرده بر افتد كه چه شور انگیزیم

مردم از فتنه گریزند و ندانند كه ما

                                    به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم

دل دیوانه سپر كرده و جان بر كف دست

                                   ظاهر آن است كه از تیر بلا نگریزیم

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 692
بازدید کل : 64253
تعداد مطالب : 242
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1