پیامک
کلوپ اس.ام.اس بازان ایران
شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : من
سلام صدای به هم خوردن استکان و نعلبکی آن هم در دستان تو آن هم با صدای شیرینت آن هم با مهر چشمانت آن هم.... برای اول بار مرا به کجاها که نخواهد برد. چای نمی تواند باشد ، نوش داروی من است برای خستگی های دلم که در تب تو بی تاب شده است. و این چنین عشق معجزه می ریزد از دستان تو تا دل من
چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : من
شوق دیدار تو مرا تا به خدا خواهد برد نفسم مست صدای لب خندان خدا می گردد نغمه خواند دل من از صدای نفس پنهانت موج خواهد زد دل من در حرم دستانت آب را تا به تماشای خدا خواهم برد لعنتم گر بكند عشق،تو را خواهم خواند عطش عشق تو با من چه نفس گیر قدم می گیرد تو مرا باز به رویایی سحر خواهی برد لحظه ای در طلب فاصله ها مكث نما كه خدا خالق این فاصله هاست
جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 1:11 :: نويسنده : من
باد آرام بهار نغمه خوان گشته و من چشم به راهی نگران تو و یک موج پر از زیبایی من و یک ساحل بی حد و حساب تو و یک واژه پر از شیدایی من ویک جمله پر از تنهایی. واپه ها در هم و یک رنگ شدند! و جهان هم لرزید فصل نوروز رسید نوعروسی زیبا تو و یک فصل پر از لاله سرخ من و یک داغ در این گوشه دل....
دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : من
گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد ، مـثل یـــــاد ،مـثل غــرور ، و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت ، مـثل خــاطره ،مـثل لبـخند ، رفـتنت ماندنــی مــی شود ، وقتــی کـه نبــاید بـروی !
دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : من

به دریایی در افتادم كه پایانش نمی بینم

كسی را پرده افكندم كه درمانش نمی دانم

شبان آهسته می نالد مگر دردم نهان ماند

به گوش هر كه در عالم رسید آواز پنهانم

جمعه 4 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 7:52 :: نويسنده : من

گدایی بی گناه را پادشاهی به زندان انداخت،نیمه شب پادشاه خواب بر بی گناهی گدا دید و او را آزاد نمود؛و برای جبران خطای خود از گدا خواست حاجتی نماید،آن گدا چنین پاسخش داد كه مروت نباشد از تو حاجت خواهم هنگامی كه خدایی دارم كه از او حاجت خواستم و او نیمه شب تو را از بی گناهی من آگاه ساخت!!!

شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : من
سلام صدای به هم خوردن استکان و نعلبکی آن هم در دستان تو آن هم با صدای شیرینت آن هم با مهر چشمانت آن هم.... برای اول بار مرا به کجاها که نخواهد برد. چای نمی تواند باشد ، نوش داروی من است برای خستگی های دلم که در تب تو بی تاب شده است. و این چنین عشق معجزه می ریزد از دستان تو تا دل من
چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : من
شوق دیدار تو مرا تا به خدا خواهد برد نفسم مست صدای لب خندان خدا می گردد نغمه خواند دل من از صدای نفس پنهانت موج خواهد زد دل من در حرم دستانت آب را تا به تماشای خدا خواهم برد لعنتم گر بكند عشق،تو را خواهم خواند عطش عشق تو با من چه نفس گیر قدم می گیرد تو مرا باز به رویایی سحر خواهی برد لحظه ای در طلب فاصله ها مكث نما كه خدا خالق این فاصله هاست
جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 1:11 :: نويسنده : من
باد آرام بهار نغمه خوان گشته و من چشم به راهی نگران تو و یک موج پر از زیبایی من و یک ساحل بی حد و حساب تو و یک واژه پر از شیدایی من ویک جمله پر از تنهایی. واپه ها در هم و یک رنگ شدند! و جهان هم لرزید فصل نوروز رسید نوعروسی زیبا تو و یک فصل پر از لاله سرخ من و یک داغ در این گوشه دل....
دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : من
گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد ، مـثل یـــــاد ،مـثل غــرور ، و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت ، مـثل خــاطره ،مـثل لبـخند ، رفـتنت ماندنــی مــی شود ، وقتــی کـه نبــاید بـروی !
دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : من

به دریایی در افتادم كه پایانش نمی بینم

كسی را پرده افكندم كه درمانش نمی دانم

شبان آهسته می نالد مگر دردم نهان ماند

به گوش هر كه در عالم رسید آواز پنهانم

جمعه 4 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 7:52 :: نويسنده : من

گدایی بی گناه را پادشاهی به زندان انداخت،نیمه شب پادشاه خواب بر بی گناهی گدا دید و او را آزاد نمود؛و برای جبران خطای خود از گدا خواست حاجتی نماید،آن گدا چنین پاسخش داد كه مروت نباشد از تو حاجت خواهم هنگامی كه خدایی دارم كه از او حاجت خواستم و او نیمه شب تو را از بی گناهی من آگاه ساخت!!!

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 697
بازدید کل : 64258
تعداد مطالب : 242
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1